کد قالب کانون اخلاق عملی – سیری در مثنوی

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3215
بازدید دیروز : 176
بازدید هفته : 3215
بازدید ماه : 3443
بازدید کل : 156099
تعداد مطالب : 2271
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 20 فروردين 1403

حوزه اختیار و اقتدار

انسان را از دو جهت می توان بررسی کرد: یکی هستی شناسی و ساختار وجودی انسان است و دیگری شناخت انسان در برابر اجتماع و حوادث اجتماعی است.

اگر انسان را موجودی مجبور و بی اراده دیدیم اعمالش هم نه پاداش بردار است و نه مجازات بردار . اما اگر برای انسان اراده قائل بشویم آن وقت باید به این سئوال پاسخ دهیم که جایگاه انسان در برابر اراده حضرت حق چیست ؟ و تقابل این دو اراده چگونه در وجود انسان حل می شود ؟ در اینجا ابتدا باید حوزه اختیار را با حوزه اقتدار تفکیک کرد . اگر ما برای انسان در برخی حوزه ها اختیار هم قائل باشیم معلوم نیست که او در همان حوزه ها اقتدار لازم را هم داشته باشد . در حالیکه خداوند دارای اقتدار مطلق است و هیچ چیز نیست که از دایره قدرت او خارج باشد وقتی صحبت از مشیت و جباریت به میان می آید دوستان مخالف می گویند ما خودمان خواستیم و میتوانستیم نخواهیم اصلا انتخاب داریم و بلافاصله و بدون آگاهی مجاز بودن و اختیار داشتن را با قدرت داشتن خلط میکنند . انسان مختار اجازه دارد بین دو صورت موجود یکی از آنها را برگزیند. کسانی که به اختیار فکر می کنند حتما توان را هم در نظر می گیرند . کسی که به عقاب یعنی عاقبت اندیشی و مجازات معتقد است، یعنی هر کس به هر شکلی به قیامت اعتقاد داشته باشد ناگزیر قائل به اختیار است. تئوری دینی ما هم چون ما را به قیامت واقف می کند، قائل به اختیار است پس هر جا جبر و مشیت دینی وجود داشت لزوما نافی اختیار نیست. لذا عرفا که بیشتر به قیامت معتقدند بیشتر هم به اختیار آدمی اعتقاد دارند اما این اختیار را در حوزه اخلاق میدانند. مولوی در اینجا بین جبر و جبر گرایی فرق قائل میشود . بین اینکه ما خودمان را مجبور بدانیم یا اینکه خودمان را حمل بر جبر بکنیم یعنی برای فرار از مسئولیت ها به جبر متوسل شویم فرق می گذارد در این رابطه مولوی اولین چوب حلاجی اش را به کسانی میزند که فرصت طلبی می کنند و دچار سوء نیت شده اند آنجا که دلشان نمی خواهد و یا تنبلی می کنند ، می گویند جبر است. نکته دیگر بحث جباریت است .مولوی معتقد است که ما آدمهای مختاری هستیم اما مقتدر نیستیم. آنچه را که دوست می داریم را نمی توانیم انجام بدهیم آنچه ناتوانی های ما را مشخص می کند جبر مادی و فلسفی است الهیون بدلیل اینکه خدا را سلطان بلا منازع عالم هستی می دانند و خودشان را در مقابل او چیزی نمی دانند علی الاصول میگویند ما چاره ای نداریم که در مقابل جباریت خداوند سر تعظیم فرود بیاوریم وشما اگر می توانید تغییرش دهید بفرمائید . اراده آدمی در برابر کل هستی بسیار اندک است. ولی از طرف دیگر شما مجبوری که اختیار داشته باشی هیچ کس نمی تواند اعراض بکند از مقدار اختیاری که به او داده اند شما مقداری شعور داری که خیلی از امور را می فهمی نمی توانی از شعورت استفاده نکنی آن مقدار شعور در شما اجباری است باید ازآن بهره مند شوی ومواخذه قیامت هر فردی هم این است که می پرسند چرا از آن مقدار که داشتی استفاده نکردی نمی پرسند چرا بیشتر از این نفهمیدی. ما را به آنچه که داریم و از آن استفاده نمی کنیم مواخذه می کنند.. شما قادر به انجام هر کاری نیستی چون عوامل متعدد مادی شما را احاطه کرده است . اما این حدود برای همگان ثابت نیست آدمی می تواند این حدود و صغور را تغییر دهد. و این توانایی تغییر حدود و صغور اختیار، به سلوک هر کسی بر میگردد تا چه میزان ابعاد وجود خود را گسترش داده است . پیامبران اینگونه اند و آنچنان مجذوب خداوند هستند که هر چه که دارند در ضمیر خداوند قرار گرفته است . قدرتی خدا به آنها داده که خودش داشته آنجا دیگر جبر معنی ندارد . خدا میگوید اطاعت کن، تمرکز کن، در من قرار بگیر، تا من تو را نمونه ای از خودم قرار بدهم من به هر چیز که بگویم بشو ، میشود .
از آن جبر جباری که بگذریم، ذکر جباری برای این است که تو بفهمی مقتدر نیستی .خاصیت دین اگر هیچ چیز نباشد یکیش همین است که انسان در مقابل یک وجود بزرگتر از خودش احساس بکند که چیزی نیست. تو اگر در یمن باشی اما با من باشی پیش منی اما اگر از من نباشی پیش من هم که باشی در یمنی. رابطه ولایت همین است اگر با خداوند رفیقی، جبری بر تو حاکم نیست. ذکر جباری برای تو گذاشته شده تا بدانی که چیزی نیستی ، پس ما سه گونه جبر داریم که یکی جبر مادی است که انسان در چنبره قوانین مادی طبیعت است دوم جبر الهی است که انسان بداند در نهایت قدرت ، کاملا ناتوان و عاجز است و جبر سوم ، جبر عرفانی است که با آن دو کاملا متفاوت است جبری است که عاشق بر خودش تحمیل می کند و اصلا مایل نیست در برابر معشوق اختیاری داشته باشد . پیغمبر گفت :خدایا به اندازه چشم به هم زدنی مرا به خود وانگذار. ای کسی که چهره تو عنان و اختیار را از من گرفته بگیر جان منرا و مرا جاودانه کن.

آن زبانها جمله حیران می شود       بوی آن دلبر چو پرّان میشود


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: اخلاق شناسی
برچسب‌ها: اخلاق شناسی