کد قالب کانون گزیده ای از اشعار طنز اجتماعی

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1863
بازدید دیروز : 176
بازدید هفته : 1863
بازدید ماه : 2091
بازدید کل : 154747
تعداد مطالب : 2271
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : شنبه 27 فروردين 1402

گزیده ای از اشعار طنز اجتماعی

یکی از سرگرمی های عمومی زبان طنز است. در اینجا گزیده ای از اشعار طنز از نظر می گذرد.
 
تاریخ انتشار : 1401/11/27
 
بازدید : 5

فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد و قصد توهین ندارد.

دیپلم

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟
مدرک دیپلمم اینجاست ولی کار کجاست؟

هر کجایی که من مدرک خود را بردم
پاسخ این بود که یک پارتی پولدار کجاست؟

روز و شب هر چه دویدم پی همسر گفتند
از برای چو تویی همسر و غمخوار کجاست؟

پدر دختره تا دید مرا با فریاد
گفت اوٌل تو بگو درهم و دینار کجاست؟

خانه در جردن و شمران چه داری بچه؟
پست و عنوان و یا حجره و انبار کجاست؟

ست الماس و گلوبند زمرد که به آن
بکند دختر من فخر در انظار کجاست؟

یک عدد بنز مدل 1401 دو در
تا کند فیس در آن در بر اغیار کجاست؟

اعتیاد ار که نداری و سلامت هستی
برگی پاکی ژن از دکتر و بهیار کجاست؟

هر چه فریاد زدم حرف مرا کس نشنید
که به دادم برسد؟ گوش بدهکار کجاست؟

نیست چون بهر جوان عیب اکنون حمٌالم
توی میدان بکنم باربری، بار کجاست؟

مدرک دیپلم خود را بفروشم به دو پول
ایهالناس بگویید خریدار کجاست؟

.....

دکمه Power

کنون رزم Virus و رستم شنو
دگرها شنیدستی این هم شنو

که اسفندیارش یکی Disk داد
بگفتا به رستم که ای نیکزاد

در این Disk باشد یکی File ناب
که بگرفتم از Site افراسیاب

چنین گفت رستم به اسفندیار
که من گشنمه نون سنگگ بیار

جوابش چنین داد خندان طرف
که من نون سنگگ ندارم به کف

برو حال می کن بدین Disk، هان!
که هم نون و هم آب باشد در آن

تهمتن روان شد سوی خانه اش
شتابان به دیدار رایانه اش

چو آمد به نزد Mini Tower اش
بزد ضربه بر دکمه Power اش

دگر صبر و آرام و طاقت نداشت
مر آن Disk را در Drive اش گذاشت

نکرد هیچ صبر و نداد هیچ نفت
یکی List از Root دیسکت گرفت

در آن Disk دیدش یکی File بود
بزد Enter آنجا و اجرا نمود

کز آن یک Demo شد پس از آن عیان
ابا فیلم و موزیک و شرح و بیان

به ناگه چنان سیستمش کرد Hang
 که رستم در آن ماند مبهوت و منگ

چو رستم دگرباره Reset نمود
 همی کرد Hang و همان شد که بود

تهمتن کلافه شد و داد زد
ز بخت بد خویش فریاد زد

چو تهمینه فریاد رستم شنود
بیامد که لیسانس رایانه بود

بدو گفت رستم همه مشکلش
وز آن Disk و برنامه خوشگلش

چو رستم بدو داد قیچی و ریش
یکی دیسک Bootable آورد پیش

یکی Toolkit، Hard اندرش
چو کودک که گردد پی مادرش

به ناگه یکی رمز Virus یافت
پی حذف امضای ایشان شتافت

چو Virus را نیک بشناختش
مر از Boot Sector برانداختش

یکی ضربه زد بر سرش Toolkit
 که هر Byte آن گشت هشتاد Bit

به خاک اندر افکند Virus را
 تهمتن به رایانه زد بوس را

چنین گفت تهمینه با شوهرش
که این بار بگذشت از پل خرش

دگر باره اما خریت مکن
ز رایانه اصلا تو صحبت مکن

قسم خورد رستم به پروردگار
نگیرد دگر Disk از اسفندیار

دوست

الاهی تو بمیری من بمونم
سرقبرت بیام روضه بخونم

الاهی سرخک و عریون بگیری
تب مالت و فشار خون بگیری

اگر بردی از اینها جان سالم
الاهی درد بی درمون بگیری

. .....

ای دوست ای دوست

به جهنم که مرا دوست نداری
از بهر تو هرگز نکنم گریه وزاری

اگر روزی بجز من یار بگیری
الاهی تب کنی فرداش بمیری
الاهی تب کنی فرداش بمیری

...

پیامک لیلی و مجنون

پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت آمدی از خانه بیرون

بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را

پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت

دعا کن

دعا کن مدرکت جعلی نباشد
زدانشگاه هاوایی نباشد

وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد

چو مجنون این پیامک خواند وا رفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت

اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی
که می خواهم تو را قد تریلی

دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است

شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فاکس

چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی

...

تعجب می کند یارم ز رفتاری که من دارم
تصور می کند دیوانه ام یاری که من دارم

نه او، هر کس دگر باشد تعجب می کند طبعاً
ز رفتار عجیب و نابهنجاری که من دارم

همه گویند رفتارم عجیب و نابهنجار است
و گاهی مایه شرم است اطواری که من دارم

خودم یکبار رفتار خودم را بررسی کردم
ولی دیدم که معقول است رفتاری که من دارم

و دیشب دست آخر گفتمش با صد زبان بازی:
خودت -یارا!- مرض داری و پنداری که من دارم

همیشه فکر می کردی که من از خویش شک دارم
کنون دیدی بی علت نیست اصراری که من دارم؟

چه خواهی گفت اگر روزی درآری سر ز افکارم؟
که رفتارم شده مشتق ز افکاری که من دارم

کسی دیگر مرا کی می تواند کنترل کردن؟
نباشد دست کس -غیر تو- افساری که من دارم

برایم آبرو نگذاشتی، بی آبرو! شرمی
کنون نقل محافلهاست آماری که من دارم

نه پولم می دهد، نه احترامم پاس می دارد
طلبکار است خود گویی بدهکاری که من دارم

تمام سالمندان از پرستار جوان گویند
ولی صد سال سن دارد پرستاری که من دارم

....

تلفن همراه و شبکه های اجتماعی

عمر خود را پای بازی باختیم
زندگی های مجازی ساختیم

گرچه از گوشی شدیدا خسته ایم
ما به نت آلاتمان وابسته ایم

زندگی مان را مجازی زیستیم
 در حقیقت هیچ چیزی نیستیم

چت نمودم در ترافیکِ شدید
تا ترافیکِ نت من ته کشید

«ما چو مرغانی حریص و بی نوا»
در کف نت مانده ایم آه ای خدا

ای خدا جانم، مده این قدر گیر
 جان بگیر از من، ولی نت را مگیر

نور چشمانم! چراغ وای فای!
 وای بر هر جای بی نت، وای وای

 در گروهم یک مدیر لایقم
چون که شادی می گذارم لای غم

فیلتر و سانسور و قیچی چون بد است
 در قوانین گروهم آمده است:

«هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
 هرچه می خواهد دل تنگت بگوی»

چت بکن با هرکه در دافان سر است
«این خطا از صد ثواب والاتر است!»

شِیر کن هر مطلبم را زود زود
 شعر و عکس و متن من را، پس درود-

-بر نژاد آریایی ات عزیز
 پست من را این ور و آن ور بریز

در اینستا من دلم از غم شکست
وزن شعرم از غمش در هم شکست

من هوادار هنرمندی شدم
 کز کرامات عجیبش بی خودم:

مانکنی، سیمین تنی، دل آهنی
ون یو واچ هِر، ویل سِی ( when you watch her,will say) الله توت منی!

دائما می گویم: ای اِندالخفن
 فالورهایت از اینجا تا پکن

پُست هایت پشت پَستان خم کند
 پشتِ مویت روی آنان کم کند

منتقد که خورده نقدت می کند
دارد اینگونه حسادت می کند

تا که هرجایش بسوزد هی بگو
بغبغو آی بغبغو آی بغبغو

منتقد گر باز الحاحی کند
چاکرت هرچه در او خواهی کند

ای جگر، عشق تو دل را کند، خورد
قلوه ام با معده ام پیوند خورد

ما ببو هستیم و تو اسطوره ای
ما یخیم اما تو هاتی، کوره ای

...بگذریم از این من بی فکرمان
 این من اسطوره ساز و قهرمان

گرمی هر خانه کم کم سرد شد
رنگ دنیا رفته رفته زرد شد

از قطار زندگی جا مانده ایم
در میان جمع تنها مانده ایم

ما خودی برتر از این خود داشتیم
 خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

صابر قدیمی

....


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: معما وسر گرمی
برچسب‌ها: معما وسر گرمی